امروز صبح، خانوم جان گوشه پرده را که کنار زد و چشمش خورد به زمین خیس و آسمان برفی، گفت : آقا ! آقا ! پاشو بیا ببین چه برفی میاد، انگاری زمستون دوباره برگشته ...آقاجون خمیازهای کشید و گفت: نُچ، دیگه زمین نفس کشیده، هزاری هم از این برفا بیاد نمیشینه؛ چش به هم بذاری شکوفه صورتیا وا میشن. سوز بهمن که بگذره زمستون سر اومده ...!خانوم جان گفت : راس میگی یه زمستون دیگه هم رفت. آقا! به نظرت من و تو برف سال دیگه رو هم میبینیم؟ نکنه مثل این چند سال پیش بشه دیگه نباره حسرت به دل بمونیم ؟آقاجون گفت: این حرفا رو ول کن اصلِ کاری شکوفه صورتیاس که حتما میبینیم ...!Roo بخوانید, ...ادامه مطلب